برخی از کارشناسان و برخی از دوستان و همکاران گلهمند هستند که در این شرایط که هر روز گوشه ای ، اجتماعی میشود و در این اجتماع ها برخی زخمی و حتی برخی کشته میشوند چرا سکوت کردهایم. با عرض تسلیت به خانوادههای کشتهشدگان، نه ما سکوت نکردهایم. نزدیک به ۴۰ سال است به صورت مستمر سکوت را شکستهایم ولی آن زمان که ما می گفتیم بسیاری ما را درک نکردند. دانش آموختگان شادروان دکتر ناطقی هرکجا رفتیم و هر چه گفتیم روابط عمومی ، «مدعی العموم جامعه هستند» گوش شنوایی نبود. تکرار کردیم که برای اعتمادسازی و باورمندی مردم که سرمایه ما هستند باید شفافسازی کنیم، ارتباط متقابل ایجاد کنیم، صادق بوده و با مردم تعامل داشته باشیم و رضایت مردم شرط اول است و نباید سازمانهای ما، ارگان های ما، روابط عمومی مدیریت داشته باشند و لازم است مدیریت روابط عمومی را پیاده سازی کنیم نه روابط عمومی گوش به فرمان مدیر بالادست باشد و از روابط عمومی مدیران سه پاکتی پرهیز کنیم و آنچه مشاهده کردیم فقط حرف خود را زدند و انتظار مخاطبین برایشان مفهومی نداشت و یک طرفه سخن گفتند و فقط حرف خود را زدند و چالش ها و مشکلات را ندیدند، نتیجهاش را مشاهده می کنید.
به هر حال روزی این دمل چرکین باز می شد و امروز برای روابط عمومی ها برای آنکه این دمل را پانسمان کرده و آن را درمان کنند بسیار سخت شده است و کارکرد روابط عمومی ها در این شرایط به سختی امکان پذیر است که باید آن را آسیب شناسی علمی کرده و از اساتید جامعهشناسی و روانشناسی نیز کمک گرفته و آن را بررسی کرد. همه ما میدانیم امروز بیش از ۷۰ درصد مردم از شرایط اقتصادی، اجتماعی در رنج بوده و ناراضی هستند. نزدیک به ۲۰ درصد مردم هم شرایط مناسبی ندارند و در حال تقلا کردن هستند تا به جمع آن ۷۰ درصد اضافه نشوند و شرایط کار کردن و در اجتماع حضور داشتن برای غیرخودی ها بسیار سخت شده و امید از بالای سر آنها رخت بربسته است.
در این حالت به نظر می رسد روابط عمومی نمی تواند همان وظیفه که برای ارتباط و تعامل و آرامش مردم داشتهاند نقش ایفا کند و بسیار دشوار شده است. زمانی که نام روابط عمومی را به شورای اطلاع رسانی تغییر دادیم و وظایف یاد نگرفته روابط عمومی را دور انداختیم باید فکر اتفاق های بعدی را می کردیم. جدا کردن روابط عمومی ها از وزارت فرهنگ و بین روابط عمومی ها و رسانه ها فاصله ایجاد کردن و حذف ارتباط و تعامل آنها با یکدیگر عواقب سختی داشت که امروز مشاهده میکنیم و دانسته یا ندانسته خود این مشکل را به بحران تبدیل کردیم.
امروز مردم نیاز به شفاف سازی دارند وآن را فریاد میزنند. ریز هزینههایی که از درآمد نفت، گاز، پتروشیمی، پالایش، صادرات مس، آهن، اورانیوم، زعفران، پسته و فرش داریم محل مصرف مالیات و ارزش افزوده، نحوه پرداخت حقوق کارمندان و کارگران وابسته به قوای سه گانه و خرج کردن آن در آموزش و پرورش و مسائل رفاهی، امنیتی، بهداشتی، سلامتی، خدمات شهری و روستایی. ریز چگونگی استفاده از درآمد شهرداری ها جهت خدمت به مردم، چگونگی شفافسازی بر استفاده از درآمد سازمان های آب، برق تلفن، مخابرات و دخانیات و سازمانهایی که از مالیات معاف هستند، چگونگی هزینه کردن درآمدهای صدا و سیما، میزان نحوه توزیع و تقسیم یارانه ها بین مردم، آستان ها، بنیادها، ستادها و ارقاف و اماکن متبرکه.
مردم مایلند بدانند آگاهی داشته باشند چه زمانی و دکان های عجیب و غریب دانشکده های علمی-کاربردی و مدارس غیر انتفاعی که فقط موجب درآمد و دلالی و مدرک سازی شدهاند بسته خواهد شد. مگر ما چه تعداد در کشور دکتر آن هم نه در رشته های پزشکی لازم داریم که دیگر در کشورمان از کارگر خبری نیست و پشت فرمان بسیاری از تاکسی ها و مسافرکش ها آنها را مشاهده می کنیم. مگر باید برای تمیز کردن خیابانها مدرک دکترا داشته باشیم و …… تلفنهای همراه و غیره و غیره.
همه را غیر خودی میدانیم و نحوه درآمد و خرج کردن و هزینه های سازمان های مختلف را از آنها پنهان کردهایم. میدانیم برای اداره کشور امنیت و حفاظت از کشور برخی از هزینه ها مانند مسئولان امنیت کشور، سپاه و ارتش ضروری و لازم است که حتی شاید این اعتبارات را به دلایل سیاسی – امنیتی نتوان برای مردم روشن بیان کرد ولی سایر موارد را چگونه توجیه می کنیم، واقعا مردم چگونه می توانند باور کنند که دنیایی دیگر و آخرت هم است و ظالمان مجازات خواهند شد. وقتی پاپ رهبر مسیحیان می گوید جهنمی وجود ندارد و خداوند بزرگ، رحمان و رحیم است و هیچ کس را مجازات نخواهد کرد و فریدریش نیچه میگوید، ” هنوز برای ما مشخص نشده سوختن ستمگر در دوزخ آن دنیا چه سودی برای مردم این دنیا دارد.” و حرفها و گفتهها و نقل قول ها امروزه با یکدیگر متفاوت شده و مردم گیج شدهاند چگونه می توان آرامش را به جامعه برگرداند.
کوه با آن عظمت آن طرفش دریا بود دست بر دامن هر کس که زدم رسوا بود
به حق باید گفت کسانی هستند که خود به خود به کس دیگری نمیاندیشند و به غیر از تامین و حفظ منافع خویش به چیزی یا انسان دیگر نمی نگرند. این گونه انسان ها افرادی هستند که فقط در جستجوی مال خود و مال اندوزی و تکاثر، اولین و آخرین هدف آن ها است. عدهای از این کسان هم مگسانند دور شیرینی و برای منافع خود و به دست آوردن جاه و مقام و مال و ثروت تا وقتی که صاحب منصب قدرت دارد و بر اسب نشسته است به دورش جمع می شوند و به مجرد آن که از اسب افتاد، رهایش کرده و دور اسب سوار دیگری را گرفته و آن را به عرش خدا می برند و با چاپلوسی و تملق اجازه نمیدهند که جایگاه خود را شناخته و مشکلات و چالش ها را مشاهده کرده و درصدد رفع آن برآید. گروهی شبکه ۱۰۰۰ فامیلی ایجاد کرده، حصاری به دور خود می کشند و خودی ها را از غیر خودی جدا میکنند و تا موفق شویم نقبی به این حصار بزنیم، دارایی مان را تصاحب کرده و نابودمان میکنند. دسته دیگر خنجر به دستان هستند که اگر خلاف میلشان و سلیقه آنها حرکت کنی برایت گرفتاری دارد و دسته دیگر برای تحقق اهداف خود به هر وسیله متوسل میشوند و مانند خونآشامها نه از قانون میترسند و نه از خدا. عدهای هم خود را به رنگ محیط در می آورند که پیدا کردنشان ممکن نشود و معتقد هستند، “خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو” و باید گفت بسیاری از افرادی که نام بردیم همه را شبیه خود می بینند، “کافر همه را به کیش خود پندارد.”
آیا به راستی با این اجتماع و با این جماعت روابط عمومی مفهوم و معنی دارد؟
بسیار گفتیم، تقاضا کردیم، ارائه طریق داریم اما امروز به ما میگویید چرا سکوت کرده ایم؟ به راستی روابط عمومی چه جایگاهی دارد.
خسرو رفیعی